- قرار داشتن
- برقرار بودن، جا داشتن
آرامش داشتن
وعدۀ ملاقات داشتن
معنی قرار داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- قرار داشتن
- جای داشتن خستیدن پای فشردن جای داشتن، ثابت شدن، ثبات ورزیدن، مقرر شدن معین گشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یارستن
بول داشتن در مثانه شاش داشتن
پافشاری داشتن
وادار بکاری کردن بکار گماشتن
یاراییدن یارستن ایاریدن
پست کردن، تحقیر کردن
در بغل داشتن، شامل بودن
شرط کردن، عهد و پیمان کردن
برقرار کردن، معین کردن، مقرر کردن
مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن، برای مثال زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ - ۱۸۴)
به خود بالیدن تکبر داشتن نخوت داشتن
آسوده بودن فارغ بودن، یا فراغ داشتن از. بی نیاز بودن از: دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد. (حافظ 79)، بی اعتنا بودن بی نیاز نمودن
پیش آوردن نزدیک ساختن، پایین آوردن، برابر چیزی نگهداشتن
نشناختن، گر بشایستی که دین را گستریدی هر خسی کردگار اندر جهان پبغمبری ننشاختی (ناصر خسرو) فرمودن هر نیزاندن تعیین کردن برقرار کردن: (... برحسب شریعت غرای محمدی. . جزیه بر تو مقرر دارم و ولایت تو بتو باز گذارم) (ظفرنامه یزدی. چا. امیرکبیر 372: 2)
کینه داشتن عناد داشتن
ترسیدن هراس داشتن: (چنین گفت مردحقایق شناس ازاین هم که گفتی نداریم هراس) (سعدی)
ascender
осмеливаться
wynosić
наважуватися
составлять
odważyć się
складати
bedragen
betragen
atreverse